یه وقتایی هست ادم فکرمیکنه برم به فلان دوستم پیام بدم حالشو بپرسم و یک خبری بگیرم ازش. بعد فکرمیکنه خب برم چی بگم؟ و واقعا چیزی به ذهن ادم نمیرسه. حالا اگه همون دوست بیاد پیام بده و سعی کنه حالتو بپرسه باز میبینی واقعا حرفی برای گفتن نداری. اصلا موضوعی به نظرت وجود نداره که درموردش حرف بزنید و حقیقتا این یکی از پدیدههای عجیبیه که باهاش مواجه شدم اخیرا.
درواقع اخیرا داشتم فکر میکردم چیزی که مهمتر از ارتباط گرفتن و شروع یک دوستیه، نگهداری و دوام اون دوستیه. که حرف مشترک داشته باشید، سراغ از هم بگیرید( سراغ نگیرترین عالم هستم متاسفانه :/) و نذارید اون ارتباطه برای ماههای بسیار زیاد قطع باشه.
+ دیشب داشتم چتهای واتساپ رو اسکرول میکردم، رسیدم به چتم با یکی از دوستای دبیرستانم که دو سال و خوردهای پیش سر یچیزی بحثمون شد و ارتباطمون قطع شد. دیدم عکس یک آقایی شبیه به پدرش رو گذاشته که روبان مشکی گوشهی قاب عکس هست. حقیقتا دلم گرفت. خواستم بهش پیام بدم تسلیت بگم ولی ترسیدم.(پدرش نبود، عموش بود)
++ اینکه روز اربعین با دوستت قرار بذاری که بری بیرون بنظرم اشتباهترین کاریه که میتونی بکنی.